دانیالدانیال، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 2 روز سن داره

زندگی من

گفتگو کودک با خدا

کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید :میگویند شما فردا مرا به زمین میفرستی اما من به این کوچکی وبدون هیچ کمکی چگونه میتوانم برای زندگی آنجا بروم؟ خداوند پاسخ داد: از میان تعداد زیادی فرشتگان من یکی را برای تو در نظر گرفته ام. او از تو نگهداری خواهد کرد. اما کودک هنوز مطمئن نبود میخواهد برود یانه : اما اینجا من در بهشت هیچ کاری جز خندیدن وآواز خواندن ندارم واینها برای شادی من کافی هستند. خداوند لبخند زد:فرشته ات برای تو آواز میخواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد.تو عشق اورا احساس خواهی کردوشادخواهی بود. کودک ادامه داد: من چطور میتوانم بفهمم که مردم چه میگویند وقتی زبان آنها را نمیفهمم؟ خداوند اورا نوازش کرد وگفت:فرشته تو ...
28 فروردين 1391

نمیزاری بخوابم؟؟؟

سلام گل پسرم الان که دارم مینویسم ساعت 2.30 نصفه شبه . ماشالا یه کم بزرگ شدی وداری شیطونی هاتو شروع میکنی قربونت برم . شبها نمیزاری مامانت بخوابه تا میام بخوابم محکم لگد میزنی ومیگی پاشم منم چون خیلی دوستت دارم زود به حرفت گوش میدم میگم شاید میخوابم تو اذیت میشی . من سعی میکنم تو حالتی باشم که توراحتی عزیزم آخه تو یه فرشته کوچولویی اونجا هم که جات کمه ... اینقدر به خاطر تو وول خوردم وجابه جا شدم بابامحسن عصبانی شد و از پیشمون رفت تو حال بخوابه میگفت تو نمیزاری من بخوابم . اما عیبی نداره اونم گناه داره صبح میخواد بره سر کار باید راحت بخوابه . خیلی دوستت دارم .همه سختی هارو هم تحمل میکنم .تا تو زودتر بیای تو بغلم... ...
19 فروردين 1391

من خدایی دارم...

من خدایی دارم که در این نزدیکی است نه در آن بالاها... مهربان خوب وقشنگ    چهره اش نورانی است گاه گاهی سخنی میگوید   بادل کوچک من ساده تر از سخن ساده من!    اومرا میفهمد او مرا میخواند   او مرا میخواهد ... اوهمه درد مرا میداند یاد اوذکر من است   در غم ودر شادی      چون به غم می نگرم    آن زمان رقص کنان میخندم او خدایی است که همواره مرا میخواند اومرا میخواند    اوهمه درد مرا می داند      
7 فروردين 1391

سال نو مبارک عزیز دل مامان

سلام به پسر گلم وااااااااااااای چقدر خوبه که اینقدر تکون میخوری . خیلی احساس خوبی دارم وقتی تکون میخوری دوست دارم دست وپای کوچولوتو ببوسم . شب عید برای تو وبابا محسن یه سبزی پلو ماهی خوشمزه درست کردم و خوردیم .بعدش هم برات یه سفره ی هفت سین خوشگل انداختم . فردا صبح سال جدید سال 91  سال تو شروع شد . سال 91 بهترین سال واسه من خواهد بود چون به یکی از بهترین آرزوهام میرسم وصورت ماه تورو میبینم و تو بغلت میگیرم . خدارو شکر میکنم که من دارم این روزها رو میبینم . پسر گلم این روزها بهترین روزهای زندگی منه .
4 فروردين 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به زندگی من می باشد